چشمانم را باز می کنم
زل می زنم به چشمانی که رنگ ِ عسل ِ اصل دارد
اما
طعم ِ تمشک ِ رسیده می دهد ...
چشمان ِ تو شناسنامه ندارند
و دل ِ مَ.ن شده شناسنامه شان!
...
می شود در چشمانت غرق شد
درساحل ِ سایه بان ِ مژه هایت به انتظار ِ دیدن ِ ماه نشست
می شود با آن ها زندگی کرد
زندگی به صرف ِ یک فنجان غزل با طعم ِ شیرین ِ لبخند هایت
می شود از نگاهت چکید
واژه واژه غزل درون ِ آن دید
مست شد از عطر ِ یاس ِ وجودش ...
اعتراف می کنم که مَ.ن به هوای ِ نگاهت نفس می کشم
اصلا زل بزن به مَ.ن
زل بزن دیگر
می خواهم از درون ِ چشمانت ستاره های ِ آسمانم را بشمارم
اصلا نگاه کن
چشمان ِ مَ.ن هم تبدارند
تب ِ هم نشینی با چشمان ِ تو
...
اولین سفر
به خیال ِ خودمان ... باید خوش باشیم دیگر!
یادم نمی رود
طعم ِ گس ِ خرمالو ها را حتی!
دلت می خواهد تاب بازی کنی
و
مَ.ن هلت بدهم
بروی تا خود ِ آسمان ... تا خود ِ ماه ...
می خواهی برایم ماه را بیاوری؟
می خواهی برایم گردنبندی از ستاره ها درست کنی ...
هر بار که به مَ.ن می رسی
نزدیک می شوی
و نزدیکتر ...
دلم هررررررررری می ریزد
انگار عاشقترت می شوم
هر بار که بالا می روی
دلم می گیرد
بغض می کنم ...
گفته بودم
هیچوقت به اندازه ی یک قدم هم از مَ.ن دور نشو
یادت که نمی رود؟
...
دلم آشفتگی ِ موهایت را که می بیند ... می لرزد ...
ببین باد هم آشفته شده
خنده های ِ از ته ِ دلت را که می بینم
حق می دهم به ماه ... به باد ... به ستاره ها ... به آسمان حتی ...
دارند در برابر تو سجده می کنند دیگر!
می رویم
و
می رویم
پیاده روی روی ِ ماه ...
عجیب می چسبد!
خسته می شوم
می گویم برایم یک فنجان غزل بیاور با همان طعم ِ همیشگی!
می خندی ...
فکر میکنی دارم خودم را لوس می کنم؟
اصلا خودت چرا همه را بی قرار کرده ای؟
ببین رنگ ِ آفتاب پریده
ماه که دیگر هیچ!
آسمان هر لحظه بغض می کند و می بارد ...
مثل ِ مَ.ن!
این روزها ...پریشانی ، امان ِ دل ِ باد را بریده
می گویم برای کمی حرف بزن ...
بگذار بیشتر حس کنم لمس ِ روی ِ ماه را ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.ن: آخر خودم چشمت می زنم ... می دانم ... می دانم دیگر!